English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8093 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
sound off U فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
guide on me U فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
physical inspection U بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
at call U اماده فرمان
at or within call U اماده فرمان
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
to fit with U اماده کردن برای
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
tent striking U فرمان اماده حرکت شدن یکانها
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
sentry go U فرمان نگهبانی را عوض کنیدنگهبانان عوض کنید
showdown U چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdowns U چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
aircraft scrambling U دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
Can you find me a porter? U آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
Could you reserve a room for me? U آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
prompt to go U اماده برای رفتن
ready to die U اماده برای مرگ
on offer U اماده برای فروش
fit to work U اماده برای کارکردن
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
Can you find me a babysitter? U آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
Would you post this for me, please? U ممکن است لطفا این را برای من پست کنید؟
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
batted U گل اماده برای کوزه گری
bat U گل اماده برای کوزه گری
covers U اماده برای برگرداندن توپ
coverings U اماده برای برگرداندن توپ
bats U گل اماده برای کوزه گری
cover U اماده برای برگرداندن توپ
mission ready U هواپیمای اماده برای پرواز
to prepare for war U برای جنگ اماده شدن
on guard U اماده برای دفاع باشید
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running U اماده برای عملیات کامل
to stand in the gap U برای دفاع اماده بودن
to keep ome's powder dry U برای هر رویدادی اماده بودن
he was prone to mischief U برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
attack on preparation U شمشیرباز اماده برای حمله
marching orders U فرمان حرکت برای جنگ
beacon off U اسم رمز برای فرمان
beacon on U اسم رمز برای فرمان
off the shelf U تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
finished product U محصولات اماده برای توزیع ومصرف
cover U اماده شدن برای دریافت توپ
coverings U اماده شدن برای دریافت توپ
addresses U اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addressed U اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
covers U اماده شدن برای دریافت توپ
herbescent U اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
platform load U بار اماده برای بارریزی هوایی
naval landing party U تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
clutch start U روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
hypnotizable U اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
bubble help U خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
it is insusceptible of change U اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
lime paste U اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
sawhorse U نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
vitrescent U اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
reaction time U زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
hot site U یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
pilot engine U ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
turnkey U سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
sedans U اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedan U اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
revisit U بازدید کردن
examined U بازدید کردن
revisited U بازدید کردن
revisiting U بازدید کردن
reconnoitering U بازدید کردن
surveyed U بازدید کردن
reconnoitred U بازدید کردن
see over U بازدید کردن
examine U بازدید کردن
reconnoitre U بازدید کردن
examining U بازدید کردن
surveys U بازدید کردن
revisits U بازدید کردن
reconnoitres U بازدید کردن
reconnoiter U بازدید کردن
to return a visit U بازدید کردن
reconnoitring U بازدید کردن
survey U بازدید کردن
reconnoitered U بازدید کردن
examines U بازدید کردن
reconnoiters U بازدید کردن
turnkey system U سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
hold fire U اتش را قطع کنید فرمان اتش قطع
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
surveyed U بررسی کردن بازدید
survey U بررسی کردن بازدید
to rehash something U وضعیتی را بازدید کردن
reviewing U بازدید انتقاد کردن
to revisit the situation U وضعیتی را بازدید کردن
review U بازدید انتقاد کردن
surveys U بررسی کردن بازدید
reviews U بازدید انتقاد کردن
to revisit an issue U مسئله ای را بازدید کردن
reviewed U بازدید انتقاد کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
refer U مراجعه کردن بازدید مجدد
refers U مراجعه کردن بازدید مجدد
referred U مراجعه کردن بازدید مجدد
gam U گرد امدن بازدید کردن
to revisit something U بازدید کردن چیزی [مجازی]
step in U بازدید مختصر وکوتاهی کردن
visit and search U بازدید و تجسس کردن ناو
to revisit a subject of research U سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
subscribing U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribe U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribed U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribes U افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
adding U اضافه کنید زیاد کنید
adds U اضافه کنید زیاد کنید
ctrl break U در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
to revisit a criminal case [judicial proceedings] U یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
pounced U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
voyage repairs U تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
Linotype U ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
steering U فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
staging area U منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
check firing U فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
statitizing U فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
dropping U قطره سقوط کردن کم کنید
adjusts U میزان کردن تنظیم کنید
drop U قطره سقوط کردن کم کنید
dropped U قطره سقوط کردن کم کنید
adjusting U میزان کردن تنظیم کنید
identifies U مشاهده کردن شناسایی کنید
identifying U مشاهده کردن شناسایی کنید
drops U قطره سقوط کردن کم کنید
identify U مشاهده کردن شناسایی کنید
identified U مشاهده کردن شناسایی کنید
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
forward march U فرمان قدم رو فرمان پیش
prepare U اماده کردن
draft U اماده کردن
prepares U اماده کردن
preparing U اماده کردن
confect U اماده کردن
drafted U اماده کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com